Sarab (Saraab) By Mohammad Esfahani Mohammad Esfahani





سراب

    متن آهنگ سراب از محمد اصفهانی

    ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
    جای ارزشهای ما را عرضه ی کالا گرفت
    احترام یا علی در ذهن بازوها شکست
    دست مردی خسته شد ، پای ترازوها شکست!

    فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
    خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد
    با کدامین سحر از دلها محبت غیب شد؟
    ناجوانمردی هنر، مردانگی ها عیب شد؟!

    سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت
    صورت آیینه زنگار فراموشی گرفت
    سالکان را پای پرتاول ز رفتن خسته شد
    دست پر اعجاز مردان طریقت بسته شد

    تا هوای صاف را بال و پر کرکس گرفت
    آسمان از سینه ها خورشید خود را پس گرفت
    رنگ ولگرد سیاهی ها به جانها خیمه زد
    روح شب در جای جای آسمانها خیمه زد

    این زمان شلاق بر باور حکومت می کند
    بر بلاد شعله خاکستر حکومت می کند
    اعتبار دست ها و پینه ها در مرخصی
    چهره ها لوح ریا ، آیینه ها در مرخصی

    ماجرا این است ماجرا تکراری است
    زخم ما کهنه است اما بی نهایت کاری است
    از شما می پرسم آن شور اهورایی چه شد؟
    بال معراج و قیام عرش پیمایی چه شد؟

    جان تاریک من اینک مثل دریا روشن است
    صبحگون از تابش خورشید مولا روشن است
    تیغ یادش ریشه اندوه و غم را می زند
    آفتاب هستی اش چشم عدم را می زند
    چشم هستی آبها را جز علی مولا ندید
    جز علی مولا برای نسل دریاها ندید

    کلبه شاد دلم ناگاه می گردد خراب
    باز ضربت می خورد مولای دریا از سراب



Download Sarab (Saraab) By Mohammad Esfahani Mohammad Esfahani